نقد و معرفی بازی جدید دارک Immortal Unchained
بازی Immortal Unchained سعی میکند شبیه به سری دارک سولز باشد، اما در عمل بسیار ضعیفتر از آن است که حتی با این سری قابل مقایسه باشد. با بررسی این بازی همراه زومجی باشید.
معمولا هر موقع که بعضی از بازیها اسم و رسمی برای خود پیدا میکنند و طرفداران و جامعهای مخصوص برای خود بهوجود میآورند، استودیوهای تازهکاری هم پیدا میشوند که بدشان نمیآید با دنبال کردن فرمولهای اصلی چنین آثاری، دل این طرفداران را به دست بیاورند. حالا که دو سال از انتشار آخرین نسخه Dark Souls گذشته است و فعلا هم خبری از نسخه چهارم این سری نیست، چه چیزی بهتر از آنکه طرفداران این دسته از آثار، سراغ بازیهایی بروند که از این مجموعه و ویژگیهای اصلیاش الهام گرفتهاند و خب در این بین یکی از بازیهایی که پیش از انتشارش شعارهای زیادی درباره زنده کردن حال و هوای دارک سولز در فضایی متفاوت و مدرن داده بود، بازی Immortal Unchained از سوی استودیو سوئدی تودمن است که تا حدودی موفق به انجام وعدههایش شده است، اما نه با الهام گرفتن از سهگانه میازاکی، بلکه با کپیبرداری نقطه به نقطه از آن که اگر به بینقصترین شکل ممکن هم انجام میگرفت، تازه تبدیل به اثری در حد سری دارک سولز میشد و وقتی به همین درجه هم نرسد، یعنی با نویسندهای روبرو هستیم که هنگام نوشتن از روی دستخط دیگری هم دستانش میلرزد و حتی از خلق یک کپی خوب هم باز میماند. بازی Immortal Unchained شاید در تصاویرش شباهتی به سری دارک سولز نداشته باشد، اما اگر تجربه آن را آغاز کنید، ردپای اکثر مکانیزمهای بازیهای میازاکی را در آن پیدا خواهید کرد که به شکل ناشیانهای در بازی پیادهسازی شدهاند.
بازی با داستان سادهای شروع میشود و شما را در نقش جنگجویی قرار میدهد که پس از سالها از بند زنجیر و اسارت آزاد میشود تا جهان سهگانه را از هجوم نیروهای متخاصم نجات دهد. شروع داستان و اوایل بازی، با اطلاعات بسیار کمی که در اختیارتان قرار میدهد، چندان دلچسب و هیجانانگیز نیست. به ویژه از آنجا که نقشهای در اختیار ندارید و باید خودتان جهانهای مختلف بازی را بگردید و باسفایتها را نابود کنید، شخصیت پردازی ضعیف قهرمان بازی و اطلاعاتی که به صورت قطره چکانی و در قالب متنهایی کوتاه در جریان بازی ارائه میشوند، اصلا نمیتوانند بازیکن را وارد فضای بازی کنند و به ماجراجوییهای سختش معنایی درست و حسابی بدهند. با این حال، نیمه دوم بازی با پرده جدیدی از اطلاعات که به روی گیمر میگشاید، کمی روند کار را جذابتر میکند و حداقل به شما میفهماند که به دنبال چه چیزی هستید و پس از بهدست آوردنش قرار است چه هدفی را محقق کنید.
نحوه روایت داستان نیز یکی دیگر از نقاط ضعفی است که بازی با آن دست و پنجه نرم میکند و باعث میشود پایانبندیاش نتواند به اندازه کافی جذاب باشد، چرا که پیش از این پایانبندی سازندگان نتوانستهاند مقدمهچینی لازم را انجام دهند. کاراکتری که تا لحظه آخر بازی حتی یک کلمه دیالوگ نداشته است و ما اصلا هیچ شناختی از او نداریم، ناگهان در سکانس پایانی بازی حرفهایی میزند که شاید به نظر سازندگان میتواند برای بازیکن جذاب و قابل پذیرش باشد، اما غافل از آنکه این شخصیت از ابتدا تا به انتها حتی لحظهای نمیتواند خودش را در دل ما جا کند. این یکی از همان مواردی است که الهام بیجا از سری دارک سولز کار دست سازندگان داده و عملا باعث شده است تا سرنخهایی که از داستان در اختیار شما قرار میدهند، هیچ تناسبی با روایتش نداشته باشد.
جدا از المانهای داستانی، برخی از ویژگیهای گیمپلی نیز نقش عمدهای در کسلکننده کردن نیمه اول بازی داشتهاند. استودیو Toadman برای ارائه یک گیمپلی سخت دقیقا از مکانیزمهای سهگانه سولز استفاده کرده است که البته پیادهسازی نادرست برخی از آنها باعث شده تا بالانس بازی در برخی از مراحلش به هم بخورد و عملا با یک سختی کاملا غیرمنطقی و دیوانهوار روبرو باشیم. با این حال، همیشه هم اینطور نیست و در بیشتر بخشهای بازی، درجه سختی آن بالا اما منطقی است که باعث میشود از لحظه به لحظه طی کردن موفقیت آمیز مراحل مختلف احساس غرور کنید. سیو کردن بازی، تعویض یا ارتقا سلاحها و اِعمال ارتقاهایی روی کاراکتر اصلی، همگی مواردی هستند که فقط در جایگاههایی به نام آبلسک قرار دارند که دقیقا مشابه Bonfire در سری دارک سولز است. پیش از ورود به بازی شما کلاس کاراکتر خود را انتخاب میکنید که بازی کلاسهای زیادی را تدارک دیده است تا هر بازیکنی متناسب با سبک بازی خود، بتواند انتخاب نسبتا دقیقی داشته باشد. عمده تفاوت کلاسها در سلاحهای اولیه و میزان قدرت شما در زمینههای مختلف است که البته همگی به مرور زمان قابل تغییر و ارتقا هستند و این ارتقاها به گونهای پیادهسازی شدهاند که تاثیر ویژهای در بهبود عملکرد شخصیت اصلی دارند و جایپایشان در کنترل کاراکتر و مبارزات کاملا محسوس است. همین موضوع هم باعث میشود تا امتیازهای خود را با استراتژی و تفکر خرج کنید و دقیقا ویژگیهایی را ارتقا دهید که به سبک مبارزه شما کمک میکند. این ارتقاها در موارد مختلفی چون افزایش نوار سلامتی یا انرژی، افزایش میزان صدمات وارده به دشمنان یا کاهش آسیبهای وارد شده به شما و بسیاری از موارد دیگر خودشان را نشان میدهند که باعث میشود از این منظر با یک نقشآفرینی دقیق و گسترده روبرو باشیم.
یکی از خوبیهای قابل تحسین Immortal Unchained تنوع بالای بازی در بسیاری از بخشهای مهمش است که دو مورد از آنها مربوط به سلاحها و دشمنان بازی است. به همان اندازه که رفته رفته دشمنان بازی متفاوتتر میشوند و با روشهای مختلفی دمار از روزگارتان درمیآورند، سلاحهای جدیدی نیز در اختیار شما قرار میگیرند یا امکان ارتقای اسلحه برایتان فراهم میشود تا میزان آسیبهای شما هم بیشتر شود. هر کلاس از اسلحهای که از یک بازی شوتر اول شخص میتوان انتظار داشت، در ایمورتال آنچیند فراهم شده است تا کمبودی در حین درگیریها حس نشود. خوشبختانه سازندگان در گستردگی دشمنان به قدری زمان صرف کردهاند که میتوان گفت هر نوع کلاسی که در ابتدای بازی برای شما قابل دسترس است، خود نمایشی از دشمنان متنوعی است که در طول بازی به مرور روبروی شما قرار میگیرند. جدا از این، هشت باسفایت اصلی بازی نیز جزو جذابیتهای بزرگ آن هستند که رویارویی و شکست دادن هرکدامشان لذت غیرقابل وصفی دارد، اما در برخی موارد، امکاناتی که این باسها در اختیار دارند باعث میشود تا درجه سختی به شکلی نامتعادل و بیرحمانه بالا برود و عملا بعد از دهها بار تکرار، در نهایت موفق به از میان برداشتن این موجودات بیرحم شوید.
با وجود گستردگی و انتخابهای متعدد در زمینه سلاحها، مبارزات بازی خالی از ایراد نیست. به طور کلی رویارویی با دشمنان با تفنگ بسیار راحتتر از درگیری با شمشیر یا سلاحهای سرد است. هر چند که سیستم نشانهگیری بازی مشکلاتی دارد و گاهی اوقات با وجود نشانه گیری صحیح، تیر به دشمن اصابت نمیکند، اما متاسفانه مبارزات با شمشیر به قدری ساده و ابتدایی ساخته شدهاند که باعث میشوند به همین سیستم نشانهگیری ناقص نیز راضی باشیم و تاجایی که امکان دارد سراغ نبردهای نزدیک نرویم. استفاده از شمشیرها فقط به یک روش و با یک انیمیشن صورت میگیرد که جدا از یکنواختیاش اجازه کنترل و تسلط روی مبارزات نزدیک را از شما میگیرد. با این حال، با توجه به اینکه پیدا کردن گلوله یکی از معضلات بازی است، گاهی اوقات مجبور به استفاده از سلاحهای سرد خود هستید که باعث میشود لحظات عذابآوری در انتظارتان باشد. در کنار این، هوش مصنوعی دشمنان نیز عملکرد کاملا متوسطی را از خود نشان میدهد. با اینکه هیچگاه نمیتوانید دور از چشم آنها و مخفیکارانه مسیر خود را پیش ببرید، اما اگر یک اسلحه اسنایپر در اختیار داشته باشید، گاهی اوقات میتوانید نیروهای دشمن را از دور مورد اصابت گلوله خود قرار دهید و جالب این است که آنها در برابر این گلولهها هیچ واکنش خاصی از خود نشان نمیدهند و یک جا میایستند تا هرچه سریعتر توسط شما کشته شوند. با این حال هوش مصنوعی باسفایتها کم اشکالتر و دقیقتر پیاده شده است که اجازه اشتباه کمتری به آنها میدهد.
با اینکه بازی از لحاظ گرافیکی چندان شباهتی به نسل هشتم ندارد، اما جهانهای آن با تنوعی بالا و کاملا زیبا بهتصویر کشیده شده است. طراحی تو در توی جهانها بهطوری کار شده است که دائما با محیطهای جدیدی روبرو میشوید و اصلا امکان ندارد لحظهای از فضاسازیها و محیطهای متنوع آن خسته شوید یا حس تکراری بودن به شما دست بدهد. در کنار این، صداگذاری مرموز و بعضا رعبآور بازی نیز باعث میشود که قدم زدن در جهان Immortal Unchained همیشه یک حس ترس و تردید جذابی را در وجود بازیکن ایجاد کند که جزو دستاوردهای ارزشمند بازی است. نکته جالب دیگر در مورد گشت و گذار در بخشهای مختلف این جهان است که معمولا آیتمهای خوبی را از این طریق به دست میآورید که باعث میشود جستجوی راههای فرعی، علیرغم تهدیدهایی که به دنبال دارند، ارزشمند باشد و شما را دست خالی بازنگرداند.
با وجود این فضاسازی خوب، گرافیک بازی به جز نورپردازیهای خوبش چیزی در حد اواخر نسل هشتم ندارد و بیشترین ایراد هم به بافتهای بیکیفیت آن وارد است. البته اگر مشکلات در همین حد بود میتوانستیم بهتر با آن کنار بیاییم، اما Immortal Unchained از لحاظ مشکلات فنی و باگهای اعصابخردکن یکی از فاجعههای امسال محسوب میشود. وقتی اثری قصد دارد یک گیمپلی سخت ارائه دهد، حداقل انتظارات این است که زحمات بازیکن به شکلی ناعادلانه به هدر نرود، اما باگهای عجیب این بازی مثل فرو رفتن در زمین و گیر کردن در آن، ممکن است در طول تجربه اثر بارها پیشرفتهای شما را از بین ببرد و مجبورتان کند تا دوباره از آخرین باری که در یک آبلسک حضور داشتهاید، بازی را آغاز کنید. در کنار این، اشکال سیستم نشانهگیری که باعث میشود تیرها گاهی اوقات به دشمنان اصابت نکنند یا فرورفتن نیروهای دشمن در یک دیگر یا در داخل زمین را هم اضافه کنید تا مطمئن شوید که ایمورتال آنچید یکی از زمختترین بازیهای این روزها است که به نظر میرسد سازندگانش اصلا علاقهای به صیقل دادن اثر نهایی خود نداشتهاند.
در نهایت، بازی Immortal Unchained را میتوان اثری قلمداد کرد که هرگز نمیتواند مکانیزمهای منبع الهامش را با دید جدیدی گسترش دهد و فقط میخواهد یک کپی دقیق در جهانی متفاوت باشد، اما در همین مورد هم شکست میخورد چون بسیاری از موارد مهم را پیشپا افتاده تصور میکند. مبارزه در محیطهای متنوع بازی و روبرو شدن با باسفایتهای مختلف که تواناییهای متفاوتی دارند شاید جذاب و سرگرمکننده به نظر برسد، اما در بسیاری از دقایق تجربه بازی مشکلاتش شما را رها نخواهند کرد و همین هم باعث میشود که لذت بردن از بازی چندان کار آسانی نباشد. با این حال، اگر تشنه یک بازی سخت هستید و یا راحتتر بگویم، از له شدن اعصابتان لذت میبرید، تجربه Immortal Unchained میتواند برایتان بهیادماندنی باشد.